یکی از مفاهیم عمدهای که کوندرا، رماننویس چک-فرانسوی، در رمان به انتقاد از آن میپردازد، مفهوم کیچ است. کیچ همچون امر نمادین هر آن چیزی است که ظاهری، پرزرقوبرق و مبتنی بر صورت و تصویر است و نیز به ایدههای اندیشیدهنشده و افکار غیر اصیل اما شایع و غالب اطلاق میشود. کیچ بنا به خصلت کلی خود در نسبت با ایماگولوژی (تسلط امر نمایشی، تبلیغی و تلقینی) هر امر غریب، بیگانه و ناشناخته را پس میزند. رسالت رمان دفاع از هستی است که کیچ آن را بهمثابه امر ناشناخته یا امر آلوده بنا به اندیشهی ژولیا کریستوا طرد میکند. در مقالة حاضر از طریق روش پدیدارشناسی نشان داده شده است که امر آلوده همپوشانی وثیقی با هستی هایدگر دارد و رمان جاودانگی حول محور سوژة ناهمگن اگنس و غرابت هستیشناسانة او در جهانِ مبتنی بر کیچ شکل گرفته است. اگنس سوژهای منزوی است و تعلقی به جهان پیرامون خویش ندارد و تأملات او در سه محور انتقاد از جامعه کیچ و نقد ایماگولوژی، جستجوی راهِ هستی و تخطی از امور نمادین تشریح میشود. در نتیجه رمان جاودانگی بهسبب خصلت بازنمایاندن هستی و امر آلوده، به طرزی آیرونیک، مانع فراموشی و طرد هستی میشود.