این مقاله سیری گشتاری از کتبیّت ادبیات کلاسیک به شفاهیّت ادبیات عامیانه را ترسیم و نوع روایتپردازی را بررسی میکند. چارچوب نظری بحث مبتنی بر تمایز شفاهیّت از کتبیّت؛ و در «سفر بودن» از در «حضر بودن» است که والتر بنیامین بنیامین مطرح میکند. اُلریش مارزولف نیز ادبیات را به سه گونۀ رسمی، عامهپسند و عامیانه تقسیم میکند. این مقاله میکوشد به روش کیفی-تبیینی و با ابزار کتابخانهای و از رهگذر روش تحلیل محتوایی و صوری، دو رونوشت از تیپقصۀ «تقسیم عادلانه» با شمارۀ ۵۱۰ در دستهبندی آرنه- تامپسون را در دو اثر کلاسیک و عامیانه، یعنی حکایتی از کتاب جوامعالحکایات عوفی و قصۀ عامیانۀ اراکی به صورت تطبیقی بررسی کند. در بررسی تطبیقی، تلاش میشود به وجوه محتوایی و اندیشگانی و زبانی و ساختاری دو رونوشت توجه شود. از حیث اندیشگانی، به صبغۀ اخلاقی رونوشت عوفی از این قصه؛ و در قصۀ اراکی، به رونوشت طنز همراه با کنایه از این قصه اشاره، و مطرح میشود که لازم است به کنشگری سیاسی ذهنیت عامیانه نیز توجه شود. در سطح زبانی و ساختاری نیز به وجوه خصیصهنمای آوایی، نحوی و معنایی دو رونوشت اشاره میشود.