در این مقاله، با بهرهگیری از مفهوم «ضدمنظر» از پرامود کی. نایار به خوانش رمان فو اثر جی. ام. کوتسی پرداختهایم. نایار اصطلاح «ضدمنظر» را برای اشاره به آن بخش از واقعیت به کار میبرد که، به دلیل ایجاد حفره یا وقفه در جریان منظرسازیِ رسانهای، به شیوهای نظاممند، و با شگردهای ویژه، از محتوای رسانههای «جریان اصلی» حذف میشوند. کوتسی در این رمان، که در واقع بازنویسی رابینسون کروزو شاهکار دانیل دفو است، با استفاده از زبان و روایت خودآگاه، جابجا کردن زاویۀ دید راوی و بهرهگیری از روایت چندپاره و دایرهوار، اسطورۀ رابینسون را، که حاصل منظرسازی داستانی دفو است، با ضدمنظرهایی در هم میآمیزد که خود پیآمد گفتمان استعماری و اخلاق کار پروتستانیاند. او داستان قهرمانمحور رابینسون را، این بار از دیدگاه زن اروپایی و مرد غیراروپایی بازنویسی کرده تا پیوند رمان دانیل دفو با گفتمان استعماری اروپای سدۀ هجدهم و همچنین پیوند تنگاتنگ میان مردسالاری اروپایی و امپریالیسم را نشان دهد. نتیجه نشان میدهد که کوتسی با واسازی شگردهای واقعگرایانه و مفروضات مطلقانگارانۀ سنتِ رئالیسم، و نیز افشای ناکارآمدی زبان و روایت استعمارگر در بازنمایی تجربۀ استعمارشدگان، بر ظرفیت رمان پسامدرن به مثابۀ سازوکار بازنمایی ضدمنظر تأکید کرده است.