راوی اول شخص را باید یک «راوی- شخصیت» یا سوژه «شوشگر»ی دانست که همزمان هم «روایتگر» و هم «تجربهگر» است. با اینکه هویت روایت اول شخص به حفظ این کارکرد دوگانه وابسته است، گاه برقراری موازنه میان این کارکردها دشوار است؛ زیرا در برخی موارد سویه «تجربهگری» از دست میرود و راوی- مانند راوی سوم شخص- تنها به کار روایتگری میپردازد. با وجود اهمیت بررسی این چالش و شناسایی راهکارهای ایجاد موازنه میان کارکردهای دوگانه راوی اول شخص، بررسی پیشینه آرای روایتشناسان نشان میدهد که این موضوع تا کنون در پژوهشی جداگانه بررسی نشده است. مقاله حاضر بر آن است تا به روشی توصیفی- تحلیلی، ضمن استفاده از مبحث نشانه-معناشناسی در خصوص گفتمان شوشی به توسعه مبحث دوگانگی نقش راوی اول شخص، دلایل تضعیف سویه «تجربهگری» و راهکارهای حفظ این کارکرد بپردازد. بستر این پژوهش نه رمان: «بوف کور»، «مدیر مدرسه»، «سال بلوا»، «همسایهها»، «داستان یک شهر»، «زمین سوخته»، «سگ و زمستان بلند»، «چراغها را من خاموش میکنم» و «پرنده من» بوده است. نتیجه نشان میدهد که غالبا در دو موقعیت «توصیف محیط پیرامون» و «گفتوگوی شخصیت-ها»، نقش تجربهگری راوی با چالش جدی روبهرو میشود. علاوه بر این، دخالت ذهن راوی در روایت از طریق ارجاع به احساس، تفکر، قضاوت، تفسیر یا حدس و گمان او در کنار شگردهایی چون «تداعی» و «جریان سیال ذهن»، «حدیث نفس» و«تکگویی درونی» را میتوان راهکارهای مؤثری برای حفظ سویه «تجربهگری» راوی اول شخص به شمار آورد.